۱۳۹۴ مهر ۸, چهارشنبه

یک آوا و بسا صدا: ۲۲ - ترانه ی "خواب و رویای محال"

Song of the Impossible Dream
اجرا: فرانک سیناترا
https://www.youtube.com/watch?v=JjI7VeIA7ZI
اجرا: الویس پریسلی
https://www.youtube.com/watch?v=M4wTwt_D9qM
اجرا: اندی ویلیامز
https://www.youtube.com/watch?v=yaN8jxAFtDY
اجرا: جک جونز
https://www.youtube.com/watch?v=klOC4s171e0&list
اجرا: استیو لارنس
https://www.youtube.com/watch?v=2trMSsLqGkg
اجرا: ساندرا لیبانتینو
https://www.youtube.com/watch?v=nhYy9hTKiF4
اجرا: مت مونرو
https://www.youtube.com/watch?v=H9Zi5TFIGWE
خواب و رویا - اجرا:سعدیه و کایا
https://www.youtube.com/watch?v=NZ50jTUNN54

یادداشتی پیرامون "خواب و رویای محال" / انگلیسی و فارسی
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2015/09/blog-post_30.html

تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری
گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2015/09/blog-post_34.html
One Song and Many Voices (Part 22): The Impossible Dream
Collected and Prepared By
M. Saadat Noury, PhD
http://iranian.com/posts/one-song-and-many-voices-pt-22-the-impossible-dream-58052
بخش های پیشین مجموعه ی یک آوا و بسا صدا
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2014/12/blog-post_20.html

یادداشتی پیرامون "خواب و رویای محال" / انگلیسی و فارسی



 The song of “To Dream the Impossible Dream” was composed by American poet and musician Joe
 Darion in 1965 and it was firstly recorded by American singer Frank Sinatra in 1966. The Impossible Dream is one those songs which attracted many people around the world in mid 60s. The song is still alive and very popular internationally.
 Joe Darion (1917-2001) left a legacy of musicals, cantatas (the short musical works, with words usually based on a religious subject), pop songs, operas, librettos (the words that are sung or spoken in an opera or a musical), and masses (musicals written for the parts of the religious mass ceremony in some Christian churches) when he died in June 2001. His lyrics for "To Dream the Impossible Dream" in Man of La Mancha won Darion the 1965-66 Tony Award for best lyrics of the Broadway season. Other popular songs that he was the lyricist for, such as "Ricochet," "Midnight Train," and "Changing Partners," sold records in the tens of millions.
 Frank Sinatra, aka Francis Albert Sinatra (1915-1998), was an American singer and Academy Award winning actor who many consider to be one of the finest male popular song vocalists of all time. Renowned for his impeccable phrasing and timing, critics place him alongside such artists as Bing Crosby, Elvis Presley, Michael Jackson, and The Beatles as one of the most important, popular and influential musical figures of the 20th Century.
 Here is the English text of “To Dream the Impossible Dream”, which was composed by Joe Darion in 1965:
 To dream the impossible dream,
 To fight the unbeatable foe,
 To bear with unbearable sorrow,
 To run where the brave dare not go.
 To right the unrightable wrong
 To love pure and chaste from afar
 To try when your arms are too weary
 To reach the unreachable star.
 This is my quest, to follow that star.
 No matter how hopeless, no matter how far.
 To fight for the right without question or pause.
 To be willing to march into hell for a heavenly cause.
 And I know if I'll only be true to this glorious quest
 That my heart will be peaceful and calm when I'm laid to my rest.
 And the world will be better for this,
 That one man scorned and covered with scars
 Still strove with his last ounce of courage.
 To reach the unreachable stars.
 Out of the above song, only the first three fragments were recorded by Frank Sinatra in 1966. And here is the Persian version of those fragments as composed by this author:

آرمیدن، خواب دیدن
خواب و رویای محال ....
یا اسیر یک نبرد نابرابر
 با سپاه دشمن پیوسته پیروز
 پای بند صد ستیز و بس جدال...
یا که از شادی رمیدن
 گشته دمساز غم و اندوه جانسوز
 بی اراده اشک باریدن
 بغض آلود، پریشان ، پرملال....
یا سر از خط و ره جانانه پیچیدن
 بر درون نقطه ای بیگانه کوچیدن
 نقطه ای کانجا نشان از یک دلاور نیست
 نقطه ای بر گوشه دشت بی مثال...
یا گذشتن ، چشم پوشیدن
 از خطاها، اشتباهاتی که باورنیست
 یا به صد نیرو دویدن
 صادقانه: بذر سبز مهربانی را فشاندن
 خالصانه: عشق ورزیدن
 در ره خوش چهره ای نیکو خصال...
یا که روز و شب به اوج ناتوانی
 خسته و آشفته حال
 در تقلای رهائی باز ناماندن
 هر مکان و هر زمان و هر مجال....
یا پریدن ، ناگشوده بال
 تا رسیدن اختری را دور
 اختری چون چلچراغ نور
 در طلوع جانفروز یک خیال ...
من چه می بینم ، چه می گویم!
آری اینست آنچه می جویم
 بی هراس از دوری و از فاصله
 بی هراس از دغدغه، از مسئله
 اختری را دور می جویم
 اختری پر اشتعال، پای کوبان وصال،
 اختری فرخنده فال ، بر سپهری لایزال،
 آرمیدن ، خواب دیدن ، خواب و رویای محال ...
دکتر منوچهر سعادت نوری
Montreal (December 12, 2006)

 REFERENCES:
 Cambridge Dictionary (2006): Notes on Cantata, Libretto, and Mass.
 Hughes, R. (2002): Online Article on “The Playwright, the Lyricist, and the Songwriter”.
Wikipedia Dictionary (2006): Online Article on “Frank Sinatra”.
Wowzone Website (1996-2005): Online Poetry of the Impossible Dream.
Collected & Prepared By
Manouchehr Saadat Noury, PhD

۱۳۹۴ مهر ۵, یکشنبه

یادداشت هایی پیرامون زندگی و آثار "وید دیویس" نویسنده، فیلمساز و پژوهشگر کانادایی

وید دیویس در ۱۴ دسامبر۱۹۵۳ در ونکوور کانادا به دنیا آمد. وی فارغ التحصیل دانشگاه هاروارد در رشته های مردم شناسی (قوم شناسی) و بیولوژی (زیست شناسی) است و درجه ی دکترای خود را نیز در رشته ی "آنتروپولوژی گیاهی" یا "اتنو بوتانی" (علم مطالعهٔ رابطهٔ بین انسان و گیاه) از همان دانشگاه دریافت کرده است. وید دیویس نویسنده، فیلمساز، پژوهشگر و استاد رشته ی مردم شناسی دانشگاه ونکوور در بریتیش کلمبیای کاناداست و به اتفاق همسر (گیل پرسی) و دخترانشان (تارا و رینا) در ونکوور کانادا زندگی می کند: ترجمه ی همین نگارنده از برخی نوشتارها به زبان انگلیسی در تارنماهای گوناگون
شرح زندگی و آثار "وید دیویس" در تارنمای رسمی او
http://www.daviswade.com/wade-p_2.html
شرح زندگی و آثار "وید دیویس" در تارنمای ویکی پدیا
https://en.wikipedia.org/wiki/Wade_Davis
"وید دیویس" و نگرانی های او
وید دیویس یکی از انسان شناسان معاصر است که ده ها سال از عمرش را بین اعضای قبایل بومی مختلف در آمریکای جنوبی و شمالی و آفریقا، اسیا گذرانده و تحقیقات زیادی در مورد باورها و مناسک دینی- جادویی که به نوعی با گیاهان مخدر و دارویی مرتبط می شود انجام داده است. با سال ها زندگی بین مردم بومی، زندگی را از دید آن ها نگاه کرده است.  وید دیویس در نشنال جیوگرافی کار می کند و عکس ها و فیلم های بی نظیری را از نقاط دست نیافتنی دنیا تهیه کرده و به مردم نشان داده است.
وید دیویس کتاب های زیادی نوشته که معروف ترینش کتاب " مار و رنگین کمان" بوده ولی ظاهرا آن را تا حالا کسی به فارسی ترجمه نکرده است. وی سخنرانی های جالبی داشته و نگرانی های او برای ۶۰۰۰ زبانی است که با هوش بشریت اختراع شده اما الان نیمی از ان زبان ها را فقط پیران قبایل بلدند و به کودکان خود یاد نمی دهند... نگرانی های او برای مردمانی است که با آئین های خود به دنبال حقیقت می گردند اما با دید مردمان مدرن به گوشه ای رانده شده و یا مدرنیزه می شوند نگرانی های او برای بشری است که ارتباطش با طبیعت قطع شده است: تارنمای مهد عشق
http://mahdeshgh.blogfa.com/post-70.aspx
زامبی گری و مطالعات "وید دیویس" درباره ی آن
مفهوم زامبی از مذهب "وُدون" یا "وودو" ریشه می‌گیرد، ۶۰ میلیون نفر در سراسر دنیا پیرو مذهب ودون هستند. در سال ۱۹۹۶، این مذهب، دین رسمی مردم «بنین» شناخته شد، ودون همچین دین اصلی مردم هاییتی است. در غنا، جمهوری دومنیکن و شهرهای بزرگ آمریکای جنوبی از جمله نیو اورلئان ، این دین پیروانی دارد. در هاییتی، زامبی‌‌ها، جزئی از فرهنگ مردم هستند، طوری که هر سال در این کشور هزاران مورد زامبی شدن گزارش می‌شود. مذهب ودون از لحاظ تاریخی از ساکنان "یُربولا" منشأ می‌گیرد، این آدم‌ها در مناطقی که امروز جزئی از بنین، نیجریه و توگو است، می‌زیستند، در طی قرن هجدهم، کلونیست‌های فرانسوی این مردم را به بردگی گرفتند و آنها را با کشتی به جزایر کارائیب و هیسپانیولا فرستادند. فرانسوی‌ها سعی کردند که برده‌هایشان را کاتولیک کنند، اما برده‌ها به صورت مخفی همچنان پای بند دین خود ماندند. بنابراین در مذهب "ودون مدرن"، می‌شود اجزایی از کاتولیسم را هم مشاهده کرد. در هاییتی، زامبی‌ کردن، خلاف قانون است، حتی اگر قربانی زنده بماند. در قانون جزایی این کشور در بند ۲۴۶، دادن موادی که یک فرد را به حالت کما ببرد، جرم است. پیشوایان مذهبی هاییتی، قربانی‌ های خود را انتخاب می‌کنند و با جادوگری آنها را اصطلاحا زامبی می‌کنند. از نظر دین ودون، در فرایند زامبی‌سازی، با جدا کردن هشیاری و آگاهی از یک فرد، او زامبی می‌شود و این جزء به کوزه سفالی جادوگر، انتقال می‌یابد. پزشکان هاییتی، اما زامبی‌سازی را چیزی بیش از مسموم کردن قربانیان نمی‌دانند و گزارش داده‌اند که جادوگرها برای این کار از پودر سفید خاصی استفاده می‌کنند.
در دهه ۱۹۸۰، زمانی که «وید دیویس» -دانشمند انسان‌شناس دانشگاه هاروارد به هاییتی سفر کرد، توانست اجزای تشکیل‌دهنده این پودر را شناسایی کند. او ۸ نمونه از این پودر را از چهار منطقه ی مختلف به دست اورد، او متوجه شد که در ساخت این پودر از ۷ ماده استفاده می‌شود، دو عدد از این مواد از یک وزغ و از یک قورباغه درختی استحصال می‌شود. پودر سفید جادوگران همچنین دارای یک سم دستگاه عصبی به نام تترودو توکسین بود، سمی که توسط تعدادی از موجودات آبزی تولید می‌شود. دیویس، نتایج یافته‌هایش را در دو کتاب منتشر کرد، از یکی از این کتاب‌ها فیلمی هم تهیه شده است. او عنوان کرد که ماده ی اصلی در سم همان تترودو توکسین است، این سم در مقادیر زیاد به خاطر فلج کردن بدن، کشنده است، اما در مقادیر کم، باعث کاهش ضربان قلب و سوخت و ساز بدن می‌شود و فرد را در حالی که هشیار است، فلج می‌کند. ماهی خاصی نیز در ژاپن وجود دارد که همین سم را در کبد خود تولید می‌کند، بنابراین آشپزها هنگام آماده کردن و پختن غذاهای حاوی این ماهی باید نهایت دقت و ظرافت را به خرج دهند. اما علیرغم این دقت، هر سال چند مورد مرگ متعاقب خوردن این ماهی و حتی زنده به گور شدن به تصور درگذشت فرد، گزارش می‌شود. دیویس در کتابش شرح داده است که پودر سفید، ماده محرکی دارد که باعث ایجاد زخم‌های کوچکی روی سطح بدن می‌شود، از طریق این زخم‌ها سم دستگاه اعصاب، وارد جریان خون می‌شود، قربانی بعد از تأثیر سم با تصور اینکه مرده، زنده به خاک سپرده می‌شود. چند روز بعد جادوگر به محل دفن برمی‌گردد و فرد را از خاک درمی‌آورد. جادوگر سپس محلول خاصی به قربانی می‌خوراند که او را به هذیان می‌برد. تصور می‌شود که این ماده ی دوم ترکیبی باشد از آتروپین، اسکوپلامین، و موادی که از گیاهان بومی خاصی در هاییتی استخراج می‌شود: منابع گوناگون
https://www.google.ca
سخنرانی "وید دیویس" در مورد فرهنگ های در حال انقراض
یکی از لذت های به يادماندني سفر و یکی از جنبه‌هاي لذت‌بخش پژوهش قوم شناسی فرصت زندگی میان آنانی است که طرق گذشته را به فراموشی نسپرده اند آنانی که هنوز گذشته خود را در وزش باد احساس می کنند در سنگهای صیقل داده شده توسط باران لمس می کنند و طعم آن را در برگهای تلخ گیاهان می چشند. همینکه بدانیم که کاهنان پلنگ هنوز فراتر از کهکشان راه شیری سفر می کنند یا اینکه افسانه بزرگان اینوئیت هنوز پر معنا موج می زند یا اینکه در هیمالیا پیروان بودا هنوز در پی نفس دارما می باشند همه در واقع یاد آوری مکاشفه اصلی مردم شناسی است، و آن این نظر است که دنیایی که در آن زندگی می کنیم به مفهومی محض وجود ندارد، و تنها یک الگو از واقعیت است، پیامد مجموعه ای خاص از انتخابات سازگارانه که آبا واجدادمان چندین نسل قبل و البته موفقیت آمیز انتخاب كردند... در اوایل دهه ی ۸۰، ماموريتي واقعآ اعجاب آور داشتم وقتی استادم در دانشگاه هاروارد از من پرسید آيا مایل بودم به هاییتی بروم، تا اقوام اسرارآمیز را بررسي كنم که اساس قدرت دووالیه بودند و ماکوتهای تونتون، و سمی که از آن معجون زامبي می سازند را بدست آورم. البته بمنظور درک بيشتر این ماموريت، نیاز داشتم چیزی از این آيين شگفت‌انگيز وودو بدانم و وودو فرقه جادوی سیاه نیست. بر عکس یک جهان بینی پیچیده متافیزیکی است. جالب است...: بخش فارسی تارنمای تد
http://www.ted.com/talks/wade_davis_on_endangered_cultures/transcript?language=fa
نمونه ای از سخنرانی ها و شرح خاطرات او
نقش تاثیر پذیر فلسفه و حکمت غرب در جهان امروز/ به زبان انگلیسی
https://www.youtube.com/watch?v=XuJsbjKKh3E
زامبی گری در هائیتی/ به زبان انگلیسی
https://www.youtube.com/watch?v=qGq2Bj3FGpc
انواع فرهنگ ها: در برنامه ی رادیویی "ایده ها" - سی بی سی کانادا/ به زبان انگلیسی
http://www.cbc.ca/radio/ideas/catalogues-of-culture-1.3239209
بخشی از خاطرات وید دیویس و همسرش گیل پرسی/ به زبان انگلیسی
https://www.youtube.com/watch?v=lHoWDnMwCOU
یادداشت پایانی
شاید می توان گفت که زنده یاد سهراب سپهری سراینده و نقاش هنرمند ایران نیز مانند "وید دیویس" از دانش و هنر "اتنو بوتانی" (مطالعهٔ رابطهٔ بین انسان و گیاه) آگاه بوده که گفته است:
باغ ما در طرف سايه ي دانايي بود
باغ ما جاي گره خوردن احساس و گياه
 باغ ما نقطه ي برخورد نگاه و قفس و آينه بود
 باغ ما شايد، قوسي از دايره ي سبز سعادت بود...
تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری

گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2015/09/blog-post_27.html
Notes on the Life and Works of Wade Davis, the Canadian Anthropologist, Author, Photographer, and Filmmaker
Abstract: His Life Story/ His Lecture on Catalogues of Culture/ His Awards/ His Official Website/ The Serpent and the Rainbow (Film)/ Some Videos on his Works
Collected & Prepared By
Manouchehr Saadat Noury, PhD

http://iranian.com/posts/notes-on-the-life-and-works-of-wade-davis-the-canadian-anthropol-57723
بخش های پیشین مجموعه ی یادداشت ها و نوشتارها و نامه ها

۱۳۹۴ مهر ۲, پنجشنبه

باغ نامه


در فرهنگ واژه ها
باغ = بستان - بوستان: باغ مشترک است در عربی و فارسی و جمع آن در عربی بیغان است - روضه (میان نسق شامی و نسق یمانی از کواکب ثابته را روضه خوانند یعنی باغچه) - باغ محوطه ای که نوعاً محصور است و در آن گل و ریاحین و اشجار مثمر و سبزی آلات و جز آنها غرس و زراعت می کنند - در پهلوی : باغ - سغدی : باغ - گیلکی : باک - فریزندی : باک - نطنزی : باگ - شهمیرزادی : باک (حاشیه ٔ برهان قاطع) - حدیقه (انجمن آرای ناصری) - عُلجوم ؛ باغ بسیاردرخت (منتهی الارب): لغت نامه دهخدا/ واژه نامه‌ی پارسی ویکی
زمینی که دور آن دیوار کشیده شده ومیوه یا گل در آن کاشته شده است: فرهنگ فارسی معین
زمینی که دور آن دیوار کشیده شده و انواع درختان و گل ها در آن کاشته باشند : واژه نامه ی نوین تالیف محمد قریب
باغ فضایی است که در آن به دست انسان گل یا درخت کاشته شده باشد... دیگر واژه به‌کاررفته در زبان‌های ایرانی برای باغ واژهٔ "پردیس" است که این خود واژه‌ای است برگرفته از پارسی باستان (پارادئزا) به معنی باغ و بوستان. پارادئزا در اوستا نیز دو بار بکار رفته است. این واژه در پهلوی پالیز شده و در فارسی دری هم بکار رفته است، هرچند که امروز پالیز را کشتزار خیار و هندوانه و گاه سبزیکاری گویند : بخش فارسی دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
باغ = مترادف ها/ بستان، بوستان، حدیقه، روضه، فردوس، گلستان، گلشن، لاله زار، ملک - متضاد/ راغ (فرهنگ واژگان مترادف و متضاد): تارنمای واژه یاب

در تاریخ
۱- پردیس ها (باغ‌های بزرگ و باشکوه): در دوران هخامنشیان و بعد از آن سرتاسر ایران پر بود از باغ‌های بزرگ و باشکوه، به گونه‌ای که گزنفون نیز چندین بار از آنها یاد می‌کند. این باغ‌ها که در روزگار خود بی نظیر بود در دیگر تمدن‌های بزرگ سابقه اینچنانی نداشت. لذا به اقتباس از ایرانیان باغ هایی در بسیاری نقاط جهان ساخته شد و همان واژه فارسی پَردیس برای نامگذاری آن ها به کار برده شد. امروزه این واژه در زبان یونانی به صورت پارادیسوس به معنی باغ، و زبان‌های فرانسه و انگلیسی به ترتیب پارادی و پارادایز به معنای بهشت بکار می ‌رود: بخش فارسی دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
 ۲- پردیس ها: باغ ها و پارک ها در پاسارگاد نخستین پایتخت ایران باستان/ نوشتاری به زبان انگلیسی از همین نگارنده
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2015/09/first-iranian-capital-city-pasargad.html
۳- چهار باغ: خیابانی که به دستور شاه عباس کبیر در اصفهان احداث گردید، ابتدای این خیابان در آن عهد، عمارت منهدم شده ٔ جهان نما (در محل دروازه دولت فعلی اصفهان) بود و انتهای آن باغ و قصر هزار جریب ، در محل فعلی دروازه ٔ شیراز. از قصر جهان نما تا پل اللهوردی خان بنام چهارباغ پائین و از پل مزبور تا قصر هزار جریب چهار باغ بالا نام داشته است . وجه تسمیه ٔ آن باین علت بوده که در هر یک از اضلاع شرقی و غربی دو چهار باغ پایین و بالا، چهار باغ بزرگ وجود داشته و هر باغ دارای دو عمارت بوده . دیوار باغها نیز صورت مشبک داشت و از خیابان ، فضای مشجر باغها نمایان بود: لغت نامه دهخدا/ واژه نامه‌ی پارسی ویکی
۴- چهار باغ یکی از خیابان‌های تاریخی شهر اصفهان است که بین دروازه دولت و سی و سه پل قرار دارد... دو قسمت چهارباغ عباسی و چهارباغ بالا در عصر شاه عباس یکم طراحی و اجرا شد و تاریخ تقریبی ساخت آن به سال ۱۰۰۰ هجری قمری (۱۵۹۱ میلادی) برمی‌گردد. چهارباغ پایین (چهارراه تختی تا دروازه دولت) در دوره رضا شاه پهلوی و با همان طرح به چهارباغ دوره صفوی افزوده گردید. در گذشته یک جوی آب از میان این خیابان تا زاینده رود جاری بوده که درمحل تقاطع‌ها به حوض‌هایی می‌ریخته‌است. در خیابان مسیری خاص برای افراد سواره تعیین شده بوده و در اطراف آن باغ‌ هایی بوده که میان امرا برای ساخت عمارت تقسیم شده بوده اما عموم مردم نیز می‌توانستند از آنها استفاده کنند. پل الله وردی خان یا سی و سه پل، خیابان چهارباغ را به دو قسمت (خیابان چهارباغ بالا و چهارباغ عباسی) تقسیم می‌کرده و راه ارتباط چهار باغ بالا و چهارباغ عباسی بوده‌است: بخش فارسی دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
۵- توضیحاتی پیرامون چهار باغ در زیر نویس قصیده ی ایران من سروده ی همین نگارنده/ به زبان انگلیسی
http://iranian.com/main/blog/m-saadat-noury/my-iran-poem-road-various-locations-iran.html
۶- باغ نو در شیراز: باغ نو و عمارت آن مربوط به دوره قاجار است و در شیراز، خیابان قرآن (حافظ)، روبروی باغ جهان نما واقع شده. احتمالا محل كنوني مهمانسراي سعدي است و این اثر در تاریخ ۱۱ شهریور ۱۳۸۲ با شمارهٔ ثبت ۹۸۱۹ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است... باغ نو نام قبرستانی است در شیراز - این محل یکی از محلات قدیم شیراز بوده و از عهد کریمخان زندببعد جزو محله ٔ بالاکفت شیراز شده است (فارسنامه ٔ ناصری). بسیاری از معاریف شیراز منسوب باین محله بوده اند و یا قبر آنان در آنجاست . درشد الازار نام باغ نو در چند جا آمده است: بخش فارسی دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا و لغت نامه دهخدا
در جغرافیا
باغ قریه ای است در دو فرسخی مرو که آنرا باغ و برزن نیز گویند/ باغ دهی است جزء دهستان قره پشلو بخش مرکزی شهرستان زنجان/ باغ دهی است از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهاباد/ باغ دهی است از دهستان حومه ٔ بخش شاهین دژ شهرستان مراغه/ باغ دهی است از دهستان قائد رحمت بخش زاغه ٔ شهرستان خرم آباد / باغ دهی است از دهستان صحرای باغ بخش مرکزی شهرستان لار/ باغ ده کوچکی است از دهستان مارز بخش کهنوج شهرستان جیرفت/ باغ دهی است از دهستان قوشخانه بخش باجگیران شهرستان قوچان/ گل باغ ده کوچکی است از دهستان نرم آب بخش دودانگه ٔ شهرستان ساری/ چم باغ ده کوچکی است از دهستان سرکاله بخش پاپی شهرستان خرم آباد/ الله باغ موضعی به فندرسک (استرآباد) که آن را آقا محمدآباد گویند/ باغ پیر دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش کرج شهرستان تهران/ باغ در دهی است از دهستان حومه ٔ بخش بافق شهرستان یزد/ یکه باغ دهی است از دهستان لاین بخش کلات شهرستان دره گز/ یکه باغ دهی است از دهستان راه جرد بخش دستجرد شهرستان قم/ یلی باغ دهی است از دهستان آجرلوی بخش مرکزی شهرستان مراغه/ باغ گل دهی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم/ باغ نو (بستک) روستای کوچکی است در منطقه گوده از توابع بخش مرکزی شهرستان بستک در غرب استان هرمزگان - باغ نو (در تربت جام) - باغ نو (در تفت) - باغ نو (در عنبرآباد) - باغ نو (در قم) - باغ نو (در قیر و کارزین) - و دربسیاری نقاط دیگر/ باغ ني دهي است از دهستان حومه ٔ شهرستان كرمانشاه/ درب باغ دهي است از دهستان پشتكوه بخش نير شهرستان يزد/ دره باغ دهي است از دهستان حسن آباد بخش حومه ٔ شهرستان سنندج - دره باغ دهي است از دهستان كنار رودخانه در شهرستان گلپايگان - و دربسیاری نقاط دیگر: بخش فارسی دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا و لغت نامه دهخدا
همچنین نگاه کنید به "باغ" در ترکیب بسیاری دیگر از نام های جغرافیایی در مناطق گوناگون ایران: لغت نامه دهخدا و بسیاری از تارنماها  
پَردیس مرکز شهرستان پردیس در شمال ‌شرق شهر تهران است. نام قدیمی شهر پَردیس آب ‌انجیرک بوده‌ است. سال ۱۳۶۸سال شهرشدن آن است. جمعیت این شهر براساس سرشماری سال ۱۳۹۰ ایران، ۳۷٬۲۵۷ نفر (۱۱٬۰۵۱ خانوار)، شامل ۱۸٬۹۲۲ مرد و ۱۸٬۳۳۵ زن است. جمعیت پردیس در سال ۱۳۸۵ برابر با ۲۵٬۳۶۰ نفر بوده‌ است: بخش فارسی دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
در برخی اصطلاحات و ضرب المثل های فارسی
باغ بدیع: کنایه از بهشت - اشاره به بهشت: لغت نامه دهخدا
 بباغ اندر آوردگاه: فردوسی در بیت ذیل باغ را بمعنای محوطه ای وسیع نظیر میدان های ورزشی آورده است
بباغ اندر آوردگاهی گرفت/ چپ و راست هر گونه راهی گرفت: شاهنامه ی فردوسی
در باغ سبز نشان دادن: وعده های امید بخش دادن - وعده ای خوش و بی اساس کردن: لغت نامه دهخدا
توی باغ نبودن: کنایه از ۱- متوجه اصل مطلب نبودن ۲- پخته نبودن: فرهنگ فارسی معین
باغ بالا و آسیای پائین داشتن: کنایه از ثروتمند بودن: لغت نامه دهخدا

در برخی نوشتارها و کتاب ها ونمایشنامه ها
 باغ ایرانی از منظر پروفسور پوپ، شرح و تحلیلی بر مقالة ی «با غ ها » در مجموعة ی «سیری در هنر ایران از دوران پیش از تاریخ تا امروز - نويسنده: علی علائی
http://www.kimiahonar.ir/files/site1/user_files_dbc6fd/admin-A-10-1-5-7a1c880.pdf
فهرست باغ‌های ایران
https://fa.wikipedia.org/wiki/
باغ های مشهور ایران را بیشتر بشناسیم: باغ های باصفا و درخت زارها و جویبارها و چشمه سارها از دیرباز مورد دلبستــگی ایرانیـها بوده و مردم این سرزمـین همواره به طبیعت و درخت و گل و سبزه عشق می ورزیدند و شهرهای تاریخی ایران نیز همواره پذیرای حضور باغ در اشکال گوناگون خود بوده‌اند، بطوریکه نحوه حضور و ظهور باغ در شهر دارای ابعاد بسیار متفاوتی است و در هر کجا بسته به محیط، اقلیم و فرهنگ شکل خاصی را پذیرفته است. از آنجا که گستره باغ ایرانی تنها به تک باغ‌ ها خلاصه نمی‌شود و می‌توان ابعاد متفاوتی از حضور این پدیده در زندگی خصوصی و جمعی ایرانیان بر شمرد و از آنجا که مقیاس باغ ایرانی از حیاط کوچکترین خانه‌ها تا مقیاس شهر، پایتخت‌ هایی چون اصفهان عهد صفوی جلوه می‌نماید، از این رو جایگاه باغ در شهرهای ایرانی از اهمیت خاصی برخوردار است، چند نمونه از باغ های تاریخی و مشهور سرزمین ایران معرفی می شود: تارنمای بولتن نیوز
http://www.bultannews.com/fa/news/46253
باغ‌های ایرانی با شهرت جهانی: اگر به بازدید از بناهای معروف ایران علاقه دارید، سر زدن به چند باغ بین‌المللی با شهرت جهانی را در برنامه‌تان قرار دهید. برای سفر به این باغ‌ها کافیست یکی از استان‌های فارس، اصفهان، کرمان، خراسان جنوبی، یزد یا مازندران را به عنوان مقصد سفر انتخاب کنید تا بتوانید باغ‌های ایرانی ثبت شده در فهرست میراث فرهنگی جهانی را از نزدیک ببینید. باغ شاهزاده ماهان کرمان، باغ عباس‌آباد بهشهر، باغ چهلستون اصفهان، باغ فین کاشان، باغ ارم شیراز، باغ پاسارگاد، باغ دولت‌آباد یزد، باغ پهلوان پور یزد و باغ اکبریه بیرجند ۹ باغی هستند که تابستان سال ۱۳۹۰ در فهرست یونسکو به ثبت رسیدند. چیزی که توجه داوران یونسکو را به باغ‌های ایرانی جلب کرد طراحی متنوع و سبک منحصر به فرد معماری آنها بود. در این باغ ‌ها معماری بر اساس شرایط آب و هوا و خاک صورت گرفته اما ویژگی‌های فرهنگ ایرانی به عنوان وجه اشتراک تمام باغ‌ ها قابل مشاهده است.باغ شاهزاده یکی از زیباترین باغ‌های سنتی ایران است که آن را می‌توانید در نیم فرسنگی ماهان در استان کرمان ببینید. شاهزاده ماهان نه تنها در دل کویرهای کرمان یک لکه سبز و خوش آب و هوا ایجاد کرده، بلکه معماری جالبی هم دارد: تارنمای بیتوته
http://www.beytoote.com/iran/bastani/world1-famous-persian-gardens.html
خلاصه ی کتاب باغ های ایرانی - نويسنده: غلامرضا نعیما
http://www.fine-arts.ir/thread1781.html
کتاب باغ ها و کوشک های ایران با تصاویر - نويسنده: دونالد نیوتن ویلبر - مترجم: مهین دخت صبا: کتاب باغ ها و کوشک های ایران مجموعه ای است  سودمند در جهت معرفی باغ ها و کوشک های ایرانی و ماخذی است بسیار مناسب برای علاقه مندان به طبیعت و هنر باغ سازی و طراحی باغ های ایرانی.
http://news.hit.ir/?p=5000
نمایشنامه ی باغ آلبالو: آخرین اثر آنتوان چخوف است که در سال ۱۹۰۳ نوشته شده است... طی سالهای مختلف این نمایشنامه توسط مترجمانی چون بزرگ علوی، سیمین دانشور، بهروز تورانی و ناهید کاشیچی به فارسی برگردانده شده‌است:
https://en.wikipedia.org/wiki/The_Cherry_Orchard

در برخی از سروده ها
آمد آن نوبهار توبه شکن
پرنیان گشت باغ و برزن و کوی... : رودکی
سر و تن بشستی نهفته بباغ
پرستنده با او نبردی چراغ... : فردوسی
بی همگان به سر شود بی‌تو به سر نمی‌شود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی‌شود...
بی تو اگر به سر شدی زیر جهان زبر شدی
باغ ارم سقر شدی بی‌تو به سر نمی‌شود... : مولوی
سروی چو تو می باید تا باغ بیاراید
ور در همه باغستان سروی نبود شاید... : سعدی
باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
شمشاد خانه پرور ما از که کمتر است... : حافظ 
در پی صبحی بی خورشیدیم با هجوم گل ها چه کنیم
جویای شبانه نابیم با شبیخون روزن ها چه کنیم
آن سوی باغ دست ما به میوه بالا نرسید/ وزیدیم و دریچه به آیینه گشود
به درون شدیم و شبستان ما را نشناخت... : سهراب سپهری
همه می دانند که من و تو از آن روزنه سرد عبوس/ باغ را دیدیم
و از آن شاخه بازیگر دور از دست/ سیب را چیدیم
همه می ترسند همه می ترسند اما من و تو
به چراغ و آب و آینه پیوستیم و نترسیدیم... : فروغ فرخزاد
باغ ما در طرف سايه ي دانايي بود/باغ ما جاي گره خوردن احساس و گياه
باغ ما نقطه ي برخورد نگاه و قفس و آينه بود
باغ ما شايد، قوسي از دايره ي سبز سعادت بود
ميوه ي كال خدا را آن روز، مي جويدم در خواب
آب بي فلسفه مي خوردم/ توت بي دانش مي چيدم... : سهراب سپهری

باغ های یک سراینده
من کجای این جهان را دوست دارم/ من کدامین مردمان را دوست دارم
دوستان و دودمان را دوست دارم/جاودان ، آزادگان را دوست دارم
من وطن را، آشیان را دوست دارم/من در آنجا بس مکان را دوست دارم
ازهرند و از سهند و تا نهاوند/ ازکرج ، از اوج توچال ، تا دماوند...
از شمیران ، تا به  چارباغ_ سپاهان/ از میانه ،  تا  درون  باغ_ ماهان....

دیر آ مدی چرا به سراغ_ ما/ آ رام جان و چشم و چراغ_ ما
برکن ز ریشه بوته علف ها را/ بنشان نشای عشق به باغ_ ما

نقش_دل و ماندگا ر_من شد/ آن عشق که سازگار_من شد
آن عشق _ تو بود که سراسر/ اند یشه ی روزگار_من شد...
آن باغ و دیار_زادگاه ات/ گلباغ_من و دیار_من شد
وان کوچه ی عشق _تو شب و روز/ راه_من ورهگذار_من شد....
دکتر منوچهر سعادت نوری
*
یاد تازه ای از باغ ما 
سروده ی " باغ ما " از سخنان و گفته های شیوا و دلنشین زنده یاد " سهراب سپهری " در شعر بلند "صداي پای آب" الهام گرفته است. در این سروده نیز مانند "صداي پای آب" علاوه بر نگاه به نکات ادبی، هنری و فلسفی، به جزئیات هندسی فضا نیز اشاره شده است. ناگفته نیز نماند که " باغ ما " تلویحا،همان " کشور ایران" و شکوه و سربلندی آن در دوران پیشین است
باغ ما "حاشیه ی' چشمه ی عشق/  باغ ما "دامنه ی" تپه ی نور
 روی_ یک خاک_ بلور/  باغ ما بود ز سیه دودها دور
باغ ما، باغ_ گل و میوه و افرا و چنار/  باغ ما، "زاویه ی" سرخ_ درختان_ انار
باغ ما، "راس_" شعف، وادی_ شادی و نشاط/ رقص و آهنگ و طرب، بود به هر گوشه کنار
باغ ما، جای " گره " خوردن_ احساس و نیاز.  باغ ما "نقطه ی" برخورد_ لب و دیده ی باز
"گوشه ای" بهر تماشای گل_ رُز، گل_ ناز/  صحنه ی فلسفه بافی و سرود و آواز
باغ ما در طرف_ خانه ی دانایان بود/ "مرکز"_  "دایره ی" خلوتی از جانان بود
 باغ ما "قاعده ی" عطر_ بسا بستان بود/ " ارتفاعی" جهت صوت هزاردستان بود
باغ ما شايد،" ضلع"_ خوشرنگ گلستان زمان بود
"قطری" از "لوزی" یک دسته ی زیبا رخ_ غلمان بود
باغ ما شايد، "قوسي" از "دايره ي سبز سعادت" بود
باغ ما مظهر_ یک  مجمع_ خوشبوی طراوت بود
دکتر منوچهر سعادت نوری

در برخی از ترانه ها
باغ الفبا - اجرا: شهرام شب پره
https://www.youtube.com/watch?v=bbB05YfvdvU
چمن شد مست و باغ و باغبان مست - ترانه سرا: بیژن ترقی - اجرا: علي اصغر شاه زيدي
https://www.youtube.com/watch?v=1Z8ra2gFhpo

تهیه و تدوین
دکتر منوچهر سعادت نوری
گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2015/09/blog-post_24.html
The Booklet of Garden/ Baagh Naameh
Abstract: Definitions/ In History/ In Geography/ In Some Quotations/ In Some Poems/ In Some Songs
Collected & Prepared By
Manouchehr Saadat Noury, PhD

http://iranian.com/posts/the-booklet-of-garden-baagh-naameh-57585
بخش های پیشین مجموعه ی یادداشت ها و نوشتارها و نامه ها

۱۳۹۴ مهر ۱, چهارشنبه

======== First Iranian Capital City: Pasargad ==-===



INTRODUCTION: A capital, also called CAPITAL CITY or political capital is generally considered as the principal city or town associated with its government. It is almost always the city which physically encompasses the offices and meeting places of the seat of government. In present-day world a number of cases exist where some countries have multiple capitals. In South Africa, for example, the administrative capital is Pretoria, the legislative capital is Cape Town, and the judicial capital is Bloemfontein. The [effective] and [official] capital of a country may also differ for pragmatic reasons, resulting in a situation where a city known as the CAPITAL is not, in fact, host to the seat of government: Amsterdam is the nominal national capital of The Netherlands (Holland) even though the government and supreme court are both located in another city, The Hague. The word CAPITAL is derived from the Latin CAPUT meaning HEAD, and the related term CAPITOL refers to the building where government-business is chiefly conducted.
 LOCATION AND HISTORY: PASARGAD (also spelled as Pasargadae) was the first dynastic capital of the Achaemenid Empire, founded by Cyrus the Great (CG), in Pars (Fars, the southern province in present-day Iran), in the 6th century BC. PASARGAD is located in 87 km northeast of Persepolis in Shiraz, the capital of Fars. CG, reigned 559 BC to 529 BC, chose the site because it lay near the scene of his victory over Astyages, the leader of the Medes (550 BC). That CG was indeed the builder of PASARGAD can be corroborated from the building inscriptions in the palace, which state Cyrus the Great King, an Achaemenian. The name of the city may have been derived from that of the chief Persian tribe, the PASARGAD or Pâthragâda in Old Persian. PASARGAD was the capital until the reign of Darius the Great (DG) who built a new capital in Persepolis. During DG (reigned 521 BC to 486 BC), PASARGAD still remained an important place, probably as a ceremonial capital of the Achaemenid Empire where the inauguration of the kings took place.
 COMPOSITION: The historical site of PASARGAD covers 1.6 square km, and includes: (1) the Koorush Shrine or the mausoleum of CG (also called as the fortress of Tall-e-Takht or Throne Hill), (2) a royal palace complex, and (3) gardens or parks (in Persian: Paradises). The heart of PASARGAD or Tall-e-Takht overlooks a garden in the south, and the palace complex. The palace complex is 600 meters to the northeast of the Koorush Shrine. The area of this complex is 2620 square meters and it is composed of a large hall (with eight columns) in the middle and four terraces in four directions and two rooms in the corners (Residential Palace). This palace as the residence of CG had probably also functioned as a safeguarding spot for the king's treasures. To the east of the palace is a vast area (PASARGAD Hall), which is composed of a large hall with eight columns. It is speculated that the PASARGAD Hall was the model to build Apadana Hall in Perspolis later on. Another characteristic composition of PASARGAD is the canals made of white stone, which were used for irrigation.
 ART AND ARCHITECTURE: All those three parts are outstanding examples of the first phase of the Achaemenid art and architecture and exceptional testimonies of Persian civilization. In fact, PASARGAD was the capital of the first great multicultural empire in Western Asia. Spanning the Eastern Mediterranean and Egypt to the Hindus River, it was the first empire that respected the cultural diversity of its different peoples. Stylistically, the PASARGAD belongs to the architectural tradition of the Iranian tribes who lived in large tents. However, CG used elements from other cultures as well: sculptures from the Assyrian palaces were used as models, work was done by stonemasons from Greek Ionia, and a Phoenician demon guarded the palace. And the artistic works used was an imperial art on a scale the world had not seen before. Materials and artists were drawn from all the lands ruled by CG, and thus tastes, styles, and motifs became mixed together in an eclectic art and architecture that in itself mirrored the empire and the Persians' understanding of how that empire ought to function. Yet the whole was entirely Persian.
 CONSTRUCTION TECHNOLOGY: The Achaemenid architects who constructed PASARGAD used an innovative method called [Base Isolation] to consolidate their structures against earthquake. The PASARGAD structure is actually located in a quake prone area and the ancient architects used Base Isolation to prevent destruction due to earthquakes up to a magnitude of 7 on Richter scale. The method which is still used in construction of major sites, especially in earthquake prone areas such as in Japan, includes the installation of two bases (one fixed and another, which comes over the first, is movable). In case of an earthquake, the bases would move and therefore the destructive force of the quake is nullified and the structures can stand safe and sound in earthquakes up to a magnitude of 7 on Richter scale. Construction of PASARGAD with such technique is an indication of the developed knowledge of architecture and environmental conditions. Studies on the site have shown that the Achaemenid architects were also aware of the area’s soil not being able to withstand the heavy structures, and have therefore laid vast foundations deep down the ground.
 TODAY, THE HISTORICAL SITE OF PASARGAD LOCATED NEAR PERSEPOLIS IN SHIRAZ ENJOYS AN INSCRIPTION ON THE UNESCO’S WORLD HERITAGE LIST AND ATTRACTS MANY IRANIAN AND INTERNATION AL TOURISTS.
Manouchehr Saadat Noury, PhD
Originally published online in http://www.­persianmirror.­com
Read More on FIRST IRANIANS
http://iranian.com/main/blog/m-saadat-noury/first-iranians.html
MSN Selected Articles
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2015/09/first-iranian-capital-city-pasargad.html

۱۳۹۴ شهریور ۲۶, پنجشنبه

یادداشت هایی پیرامون زندگی و برخی نظریات "رئیس جوزف" رهبر یکی از قبایل سرخ پوست آمریکا


ماجرای زندگی او
در جریان تلاش دولت آمریکا برای کوچ سرخ پوستان کشور، برخی از روسای قبایل سرخپوست همراه با مردان و زنان قبیله تصمیم گرفتند که در مقابل دولت مقاومت کنند. این مقاومت در بسیاری از موارد منجر به جنگ میان سرخ پوستان شمال و جنوب آمریکا با دولت مرکزی آن کشور شد. یکی از این قبیله ها "نز پرسه" به رهبری رئیس جوزف ( ۱۸۴۰ -۱۹۰۴ ) بود که نامش به واسطه ی درستکاری و شجاعتی که داشته در تاریخ آمریکا به نیکی یاد می شود. دولت مرکزی آمریکا قبیله نز پرسه را از منطقه ای نسبتا گرم و خوش آب و هوا بنام دره " والو وا " در اورگان بسوی ایالت آیداهو کوچ داد. اما در میانه ی راه رئیس جوزف سر به شورش نهاد و راه قبیله اش را بسوی مرزهای کانادا کج کرد. رئیس جوزف و قبیله اش تنها کمتر از شصت کیلومتر با مرز کانادا و آغاز یک زندگی آزاد فاصله داشتند که ارتش آمریکا به آن ها رسید و با حمله ای نظامی در مقابلشان ایستاد. پس از جنگی بسیار خونین جنگجویان قبیله "نز پرسه" شکست خوردند و در کوه های ایالت مونتانا خود را به ارتش آمریکا تسلیم کردند. نهایتا رئیس جوزف و قبیله اش مجبور شدند که برای استقرار و زندگی در تبعید به ایالت اوکلاهاما بروند. آنها سال های سال آوارگی و دربدری کشیدند تا اینکه بالاخره در ایالت واشنگتن مستقر شدند. مردمان قبیله "نز پرسه" آنگونه که رئیس جوزف پیش بینی کرده بود دیگر در دنیا روی خوش ندیدند و زندگانی شان همراه با رنج و محنت گذشت.
روز پنجم اكتبر ۱۸۷۷ رئیس جوزف در آخرین جنگ خود در شمال غربی آمریكا و نزدیک مرز كانادا، هنگامی كه مشاهده كرد ۲۰۰ تن از مردان او بر اثر شلیك توپ كشته شدند دست از جنگ كشید و با این شرط تسلیم ژنرال «نلسون میلز» فرمانده آمریكایی شد كه به واشنگتن برود و شخصا با "راترفورد هایس" رئیس جمهور وقت آمریكا مذاكره كند. رئیس جوزف كه مردی روشنفكر و صلح طلب بود و با هدف پیشگیری از جنگ با نظامیان آمریكایی، مسیحی شده و نام خود را از «هین ماتون» به جوزف تغییر داده بود، با هر تدبیری كه بكار برده بود نتوانسته بود از تصاحب اراضی قبیله توسط مهاجران اروپایی ممانعت كند. وی بالاخره تصمیم به دفاع مسلحانه گرفت كه به علت نداشتن توپ، در آن موفق نبود. بومیان «نی می پو» كه در ایالت های شمال غربی آمریكا (واشنگتن، آیداهو و اورگون) می زیستند، آخرین دسته از مهاجرین «سیبریایی ـ مغول ـ چینی» بودند كه در طول هزاره قبل به قاره آمریكا مهاجرت كرده بودند و تمدنی عالی داشتند. در مذاكرات رئیس جوزف با "راترفورد هایس" ، رئیس جمهوری آمریكا پذیرفت كه بومیان «نی می پو» به اكلاهما اعزام نشوند ولی باید از بسیاری از اراضی خود دست بردارند. نی می پو به معنای «مردم» است، فرانسویان این قبیله را «نز پیرس» می خواندند. رئیس جوزف پس از مذاكره با رئیس جمهوری آمریكا، بقیه عمر را گوشه عزلت گزید و در سال ۱۹۰۴ درگذشت. در برخی منابع، از رئیس جوزف به عنوان "ناپلئون قرمز" یاد شده است. باید یادآور شد که لقب "ناپلئون سرخ" نیز نصیب ژنرال جیاپ، قهرمان ملی ویتنام گردیده است : تارنماهای گوناگون
https://www.google.ca
آگاهی هایی در مورد رییس جمهور معاصر او در آمریکا: راترفورد هایس (۴ اکتبر، ۱۸۲۲ - ۱۷ ژانویه ۱۸۹۳)، نوزدهمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا (۴ مارس ۱۸۷۷ – ۴ مارس ۱۸۸۱) از حزب جمهوری‌خواه بود. این دوران همزمان است با ۱۲۵۵ تا ۱۲۵۹ خورشیدی و دوران سلطنت ناصر الدین شاه در ایران است. انتخاب وی به عنوان رئیس جمهور آمریکا با بحث و شبهات زیادی همراه بود. او با اختلاف یک رای الکترال بر رقیبش پیروز شد. رقیب او از حزب دموکرات ساموئل تیلدن، فرماندار نیویورک بود. راترفورد هایس پیش از ریاست جمهوری، نماینده کنگره و سه دوره نیز فرماندار اوهایو بود. نام "راترفورد هایس" به شکل "رادرفورد بیرچارد هِیز"  نیز آمده است: بخش فارسی دانشنامهٔ آزاد ویکی پدیا
https://ang.wikipedia.org/wiki/Rutherford_B._Hayes
برخی نظریات رئیس جوزف
۱ - جملاتی که رئیس جوزف  پیش از تسلیم شدن به ژنرال نلسون مایلز و خطاب به مردان قبیله اش گفته بود: "رهبران ما کشته شدند ... کودکان کوچکمان از سرما یخ زده اند و درحال مرگند. افراد قبیله ام به تپه ها و کوهها گریخته اند بی هیچ تن پوشی و بی هیچ غذایی .. نمی دانم برسر آنها چه آمده است . شاید که از سرما مرده باشند .. به من فرصت دهید .. بگذارید در این کوه ها بدنبال کودکان قبیله ام بگردم .. شاید که در میان مرده ها کسی از آنها را زنده بیابم .. ای بزرگان قبیله ام! فریادهای مرا بشنوید. دلم شکسته است. غمگینم .. با اینهمه درد خورشید چگونه باز بر فراز سرزمین من خواهد تابید؟ من برای حفظ جان مردمم و برای حفظ قبیله ام تسلیم می شوم و از این پس هرگز وارد هیچ جنگی با هیچکس نخواهم شد"
http://setamdideganesorkh.blogfa.com/
۲ - "روزی فرا خواهد رسید كه در همه ی جهان، عدالت و برابری برای همه ی انسان ها تامین خواهد شد": رئیس جوزف 
http://vista.ir/article/70851
۳ - برخی از گفتاوردها و سخنان کوتاه رئیس جوزف/ به زبان انگلیسی
http://www.brainyquote.com/quotes/authors/c/chief_joseph.html
تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری

گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2015/09/blog-post_17.html
The Life Story of Chief Joseph and Remembering some of his Famous Quotations
Abstract: His Life Story/ The Advice of Joseph the Elder to his Son/ Ten Famous Quotations by Joseph the Younger
Collected and Prepared By
Manouchehr Saadat Noury, PhD

http://iranian.com/posts/the-life-story-of-chief-joseph-and-remembering-some-of-his-famou-57180
بخش های پیشین مجموعه ی یادداشت ها و نوشتارها و نامه ها

۱۳۹۴ شهریور ۲۳, دوشنبه

پیشینه ی تاریخی مصرف شراب در ایران و اشاراتی به فوائد شراب قرمز در جهان امروز


پیشینه ی تاریخی مصرف شراب در ایران
در سال ۱۹۹۶ میلادی گروهی از باستان شناسان و مردم شناسان امریکایی با نظارت پرفسور “پاتریک مک گاورن” کشف مهمی‌ در باره‌ی قدمت ساخت شراب در ایران کردند که در بین جامعه ایرانی‌ بازتاب گسترده ای داشت.  “مک گاورن” و گروه تحقیقاتیش در تپه حاجی فیروز در ارومیه کنونی، با اولین منبع شراب سازی در ایران که مربوط به ۵۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح، یعنی‌ بیش از ۷۰۰۰ سال پیش بود روبرو شدند. همین گروه در محوطه گودین تپه نزدیک همدان نیز کوزه‌هایی‌ را حفاری کردند و پس از بررسی رسوبات آن قدمت ساخت آبجو در این منطقه را ۵۰۰۰ سال پیش تخمین زدند. این گروه تحقیقاتی‌، تقریبا در همه آشپزخانه‌های آن دهکده در تپه حاجی فیروز به بقایای ظروفی که در آن شراب را نگه می‌داشتند، برخوردند و به این نظریه رسیدند که نوشیدن الکل در آن منطقه، امتیاز ویژه طبقه مرفه نبوده و همه مردان و زنان الکل می‌نوشیده‌اند. پیش از این کشف، تصور می شد قدمت شراب سازی به ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح می‌رسد. امروز اما می‌دانیم که پس از چینی‌ها که دست کم حدود ۹ هزار پیش موفق به کشف و تولید مشروبات الکلی شده بودند، ایرانیان دست کم ۶۰۰۰ سال پیش مشروبات الکلی تولید و مصرف میکردند (دویچه وله)
منوچهر سعادت نوری از جمله مورخان ایرانی‌ است که به ثبت آداب و رسم تغذیه‌ای پارسی‌ها در طول تاریخ مکتوب همت گماشته است . از جمله، در بخشی از کتاب “تغذیه‌ی ایرانیان در طول تاریخ” (۱۳۵۰). ، سعادت نوری در مورد شراب خواری در دوران شاهنشاهی هخامنشی می‌نویسد:
“چنان‌که از سیاهه‌‌ ی نوشابه‌ها پیداست بهترین نوع‌ آن را وارد می‌کردند. برای مردمان پایین‌تر‌، می از تپه‌های شمال غربی آسور و از شهرستان ورارود در سوریه شمالی می آوردند. مو در خود بابل هم می‌رویید و از باده‌های پست‌تر‌ آن‌ مکرر یاد شده است. مردمان عامی‌ بایستی خود را با انواع‌ گوناگون نوشابه‌های تند خرسند سازند. از همه مردم پسند‌ تر‌ شراب خرما بود، گرچه به میزان کمتری قدر آبجو را نیز می ‌دانستند. قیمت‌ها طبعا بسته به این‌که نوشابه صاف یا سفید، نو یا یک سال کهنه بود فرق می کرد. به اندازه یک کوزه از می خام را می شد با کمتر از یک شیکول بدست آورد (شیکول سکه نقره‌ی رایج در بابل بود و معادل ۱۴/۹ گرم وزن داشت) .. “اعتقادات مذهبی‌ طبعا در چگونگی‌ تغذیه و استفاده از فرآورده‌های غذایی و عادات خوراکی ایرانیان قدیم نقش عمده ای را ایفا می ‌کرده…ایرانیان بر اساس مذهب میترا، نان متبرّک و شرابی را که در جمعی با آب مخلوط می ‌شد بعنوان شیره مقدس مصرف می ‌کردند و مراسم فوق تقریبا مشابه عشاء ربانی (هولی کامیونین) است که بعدها توسط پیروان حضرت مسیح عملی‌ و رایج گشت. بر خلاف مذهب میترایی، زرتشت قربانی کردن حیوان و استفاده از فرآورده‌های آن و نوشیدن شراب سکر آور را که نزد مردم هند و ایرانیان بی‌اندازه اهمیت داشت حذف کرد.”
شاید قدمت شراب سازی در ایران باستان، و وفور شراب ‌خواری توسط پارسیان قدیم برای گروهی از ما جذاب و جالب باشد. اما پرداختن اغراق آمیز به آن در ادبیات غربی تصویر های کلیشه ای از فرهنگ ما را دامن زده و مایه آزارست. تورج دریایی، نویسنده چندین کتاب در باره ی آداب خوردن و نوشیدن در دوران هخامشیان در مقاله‌ی ۲۰۱۲ خود که در “تهران برو” منتشر شده همین نقطه نظر را مطرح می کند. او می‌نویسد:
“شواهد تاریخی‌ زیادی دال بر ارتباطی‌ عمیق بین ایران زمین و شراب وجود دارد: از کشفیات باستان شناسی‌ که قدمت شراب سازی در ایران را به بیش از ۶ هزار سال پیش نسبت می دهد، تا داستان شوالیه‌ های قرون وسطا که با خود انگور شهر شیراز را به فرانسه آورده و کاشتند، تا خاطرات  مردم از شاتو بریان پیش از انقلاب ۱۹۷۹، تا شراب ‌سرای داریوش یکی‌ از برجسته ‌ترین شراب سازی‌ها در کالیفرنیا که به شکل پرسپولیس ساخته شده است. اما باید دانست که مشاهدات توهم‌آمیزی نیز در اذهان برخی‌ غربی ها دال بر می خوارگی افراطی ایرانیان باستان وجود دارد. به عنوان مثال “اتی نیوس” نویسنده ی یونانی که در زمینه ی غذا تخصص دارد نوشته است که داریوش بزرگ پادشاه هخامنشی در کتیبه ای که بر سر درمقبره  او نصب شده نوشته است “من قادر بودم شراب زیادی بخورم، و بخوبی آنرا تحمل کنم”. چنین کتیبه ای اما در واقعیت وجود خارجی‌ ندارد… تصویر مشابهی نیز از خشایار شاه داده شده که واقعیت ندارد… همین‌طور، هرودوت تاریخ نویس قرن پنجم پیش از میلاد ادعا کرده است که ایرانیان نه تنها دوستدار شراب بودند، که تصمیمات مهمی‌ در حال مستی می‌گرفتند که به ناچار روز بعد در مورد آن تجدید نظر می‌کردند.” تورج دریابی چنین استدلال می‌کند که تصویر افراط نوشی ایرانیان باستان، که توسط یونانی ها ایجاد و ترویج شده، با ملتی که موفق به ایجاد یکی‌ از بزرگ‌ ترین امپراطوری‌ها‌ی جهان و حفظ آن‌ به مدت دو سده شد هم‌خوانی چندانی نداشته و نمی‌تواند صحت داشته باشد.
http://sharabkhaneh.blogspot.ca/2014/10/blog-post_4.html
تغذیه در ایران باستان
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2013/12/blog-post_11.html
فوائد شراب قرمز
بنا بر مجله ی فدراسیون انجمن بیولوژی امریکا ، موادی در شراب قرمز و چای سبز تاثیری مثبت در کاهش رشد سلولهای سرطانی دارند. در این تحقیق نشان داده شده است که چگونه آنتی اکسیدان های موجود در شراب قرمز و چای سبز میتواند در ایجاد ترکیباتی که به رشد سلولهای سرطانی کمک می کنند اخلال ایجاد نمایند. این تاثیرات نه تنها در کاهش  سرطان پروستات حائز اهمیت می باشد بلکه در کاهش سرطان روده ، سرطان سینه و سرطان روده نیز ایفای نقش می کنند. محققین بر این امیدند تا با کشف رابطه بین ترکیبات موجود در این خوراکی ها و سرطان بتوانند داروهای موثرتری در مقابله با انواع سرطان ها تولید نمایند: دکتر محبی عضو تحریریه علمی ایران سلامت
http://forum.iransalamat.com/
در ادامه تحقیقی که در خصوص فواید نوشیدن اندکی شراب برای قلب بوده اکنون عنوان شده است که نوشیدن شراب در حد اعتدال در بانوان باعث کاهش التهاب عروق می گردد. التهاب پاسخ بدن به اسیب هاست. در التهاب های عروقی در مواردی مانند استعمال دخانیات؛ کلسترول بالا و چاقی باعث رسوب ذرات چربی بر روی دیواره های داخلی رگ ها می گردد و گاهی این التهاب باعث کنده شدن این رسوبات و مسدود نمودن رگ و حمله قلبی می گردد. در این تحقیق بعد از دو هفته مصرف معتدل شراب سطح کلسترول مفید افزایش یافته است و نشان داده که شراب قرمز تاثیر بهتری از شراب سفید دارد.....
https://www.balatarin.com/permlink/2007/11/28/1182134
نشریه سلامت دانشگاه هاروارد در ژوئن سال ۲۰۰۷ اعلام کرد که هر چند تا آن زمان مصرف متعادل شراب یا الکل هیچ تأثیر مثبتی را بر پیشگیری از سرطان نشان نمی‌داد اما تحقیقات اخیر روی گروهی از مردم در سیاتل نشان داده است که بر خلاف شراب سفید مصرف متعادل شراب قرمز بین ۴ تا ۷ گیلاس در هفته موجب پیشگیری از سرطان پروستات در سن ۴۰ تا ۶۴ سالگی می‌شود. دلیل این موضوع در سال ۲۰۰۷ کاملاً روشن نشد اما نظر احتمالی مشترک بر این بود که رسوراترول و زردینه (رنگیزه) موجود در شراب قرمز خواص آنتی‌اکسیدان دارد که ظاهراً هورمون‌های آندروژن مردانه را که موجب تحریک پروستات می‌شوند متعادل می‌کند
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%B1%D8%A7%D8%A8
تحقیقات جدید پزشکی نشان می دهد: انگور قرمز حاوی یک ترکیب طبیعی است که تا حد زیادی به مبارزه با بیماری آلزایمر کمک می کند. براساس این تحقیقات، این ترکیب انگور قرمز همچنین با علائم بیماری آلزایمر مبارزه کرده و از شدت آن به میزان محسوسی می کاهد. تحقیقات اولیه نشان می دهد که ترکیب طبیعی موسوم به رسوراترول موجود در انگور قرمز نقش زیادی در پیشگیری از ابتلا به آلزایمر دارد.برپایه این گزارش، این ترکیب همچنین در گوجه و بادام زمینی یافت می شود. پژوهشگران در تحقیقات خود اشاره کردند که ترکیب رسوراترول در مبارزه و پیشگیری از ابتلا به بیماری دیابت موثر است و احتمال ابتلا به سرطان را کاهش می دهد.علاوه بر پیشگیری از بیماری قلبی، رسوراترول در مبارزه با سرطان نیز موثر است  و پخش سلول هایی را که سرطانی شده‏اند، می‏گیرد.
http://fa.parsiteb.com/news.php?nid=13700
پژوهش های تازه پیرامون فوائد شراب قرمز/ به زبان انگلیسی
۱ - تاریخ انتشار: ۱۵ اوت ۲۰۱۵  
http://teplowlab.neurology.ucla.edu/index.php/news/12-red-red-wine-how-it-fights-alzheimer-s
۲ - تاریخ انتشار:  ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۵  
http://www.express.co.uk/news/science/604662/red-wine-pill-stops-dementia-fight-Alzheimers
تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری

گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2015/09/blog-post_14.html
The Beneficial Effects of Drinking Red Wine
Introduction/ How it fights Alzheimer's/ Good News for Wine Lovers
Collected and Prepared By
Manouchehr Saadat Noury, PhD

http://iranian.com/posts/the-beneficial-effects-of-drinking-red-wine-57013
بخش های پیشین مجموعه ی گفتنی های تغذیه
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2014/10/blog-post_87.html

۱۳۹۴ شهریور ۱۹, پنجشنبه

یک آوا و بسا صدا: ۲۱ - ترانه ی در این شهرغریبیم


ترانه ی بر ما نظری کن که در این شهر غریبیم - اجرا: محمد معتمدی
https://www.youtube.com/watch?v=axxd7onMVxM
ترانه ی بر ما نظری کن که در این شهر غریبیم - اجرا: شجریان
https://www.youtube.com/watch?v=hms3YJ1654A
ترانه ی بر ما نظری کن که در این شهر غریبیم - اجرای دیگری از: محمد معتمدی
https://www.youtube.com/watch?v=aH52EWGm1Sw
ترانه ی ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر - اجرا: رحيم بخش خواننده ی افغانی
https://www.youtube.com/watch?v=V7_CVmBxPBA
ترانه ی ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر - اجرا: نجيم نوابى خواننده ی افغانی
https://www.youtube.com/watch?v=LOA8ZDNgcFM

درین شهر غریبیم: در زنجیری از سروده ها و ترانه ها
http://saadatnoury.blogspot.ca/2015/09/blog-post_20.html

تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری
One Song and Many Voices (Pt 21): Gharibeem/ We are Strangers
Abstract: Persian Songs Performed by Mohammad Motamedi/ Shajarian/ Afghani Singer Rahim Bakhsh/ Afghani Singer Najim Nawabi/ Chain of Persian Poems and Songs on Gharibeem (We are Strangers).
 Collected and Prepared By
Manouchehr Saadat Noury, PhD

۱۳۹۴ شهریور ۱۵, یکشنبه

یادداشت ها و سروده ها و ترانه هایی درباره ی طبیعت

در برخی یادداشت ها و نوشتار ها
در طبیعت وحشی: "من در طبیعت وحشی احساس ارزشمند و آشنایی را درک کرده ‌ام که در خیابان ‌ها و دهکده ‌ها هرگز به‌آن دست نیافته ‌ام. در دشت ‌های آرام، به‌ ویژه در مرزهای افق دوردست، انسان شاهد دل ‌انگیزترین و باشکوه ‌ترین زیبایی ‌هاست که با سرشت او همگون می‌باشد": رالف والدو امرسون فیلسوف و نویسنده آمریکایی
http://www.4baq.info/node/131
طبیعت به ساز خودش می رقصد: "بهتر است خاک از روی تاریخ این دویست سیصد سال گذشتۀ دنیا پس نزنیم که بوی گندش مغز آدم را داغ می کند. راستش در اصل می خواستم بگویم دیروز وقتی از کنار باغچۀ بیرونیِ خانه ای می گذشتم که هنوز پیرمرد هشتاد و چند سالۀ بازنشسته ای، که شاید پدر بزرگ اهل خانه باشد، با آهستگی و نرمی و عشق، باغبانی آن را می کند، چشمم افتاد به درختچه ای توی یک گلدان بزرگ که سه تا ساقۀ در هم بافته داشت، مثل اینکه موهای یک زن جوان را سه شاخه کرده باشند و آنها را در یک لنگه در هم بافته باشند. دیدنی بود. تماشایی بود. و البتّه تأمّل انگیز بود. آدم را به فکر وا می داشت. بازی با طبیعت. انگولکِ تفنّن و تفریح آدمیزاد در نظم و نظام آزاد طبیعت. در این حدّش، خوب، عیبی ندارد. گیاه توی گلدان پیر مرد باغچه دوستِ خوش ذوق کار خودش را می کند. در مارپیچ سه ساقه قد می کشد و با نگاه به آسمان و خورشید بالا می رود. امّا نمی دانم چرا یکدفعه به یاد هندوانۀ بی تخمه افتادم و گندمهای دستکاری ژنتیکی شده که فقط یکبار می شود آنها را کشت کرد، و به یاد کشتِ خارج از رَحِم دستکاریِ ژنتیکی شدۀ آدم های ماشین وارِ مطیع و مُنقادِ نظام های شیطانی به سفارش هیتلرهای امروز و فردا افتادم و سرم گیج رفت. نگرانی کارهایی که «تجارت» از «علم» می خواهد و «تکنولوژی» را وا می دارد که با هیپنوتیزم «پول» در همه جا «اهل علم» را به خدمت بگیرد، در یک لحظۀ «غفلت از غفلت» آدم را در روز روشن گرفتار کابوس می کند و صدای طبیعت را می شنود که می گوید: «با من بساز! دست از انگولک بردار!»: علیزاده طوسی
http://www.bbc.com/persian/arts/2015/08/150828_l93_letter_from_london_460
در برخی از سروده ها
راز طبیعت
دوش در تیرگی عزلت جان‌فرسایی/ گشت روشن دلم از صحبت روشن‌رایی
هر چه پرسیدم از آن دوست، مرا داد جواب/ چه بهْ از لذت هم‌صحبتی دانایی؟
آسمان بود بدان گونه که از سیم سپید/ میخ‌ها کوفته باشد به سیه دیبایی
یا یکی خیمة صد وصله که از طول زمان/ پاره جایی شده و سوخته باشد جایی
گفتم: از راز طبیعت خبرت هست؟ بگو/ منتهایی بوَدش، یا بودش مبدایی؟
گفت: از اندازة ذرات محیطش چه خبر؟/ حَیَوانی که بجنبد به تک دریایی
گفتم: آن مهرمنور چه بوَد؟ گفت: بوَد/ در بر دهر، دل_ سوختة ی شیدایی
گفتم این گوی مدور که زمین خوانی چیست/ گفت سنگی است کهن خورده بر او تیپایی!
گفتم: این انجم رخشنده چه باشد به سپهر؟
گفت: بر ریش طبیعت، تف سربالایی!... : ملک‌الشعرای بهار
آوازهای شاد طبیعت
فردا اگر ز راه نمی آمد/ من تا ابد کنار تو می ماندم
من تا ابد ترانه ی عشقم را/ در آفتاب عشق تو می خواندم...
آن شب من از لبان تو نوشیدم/ آوازهای شاد طبیعت را
آنشب به کام عشق من افشاندی
ز آن بوسه قطره ی ابدیت را : فروغ فرخزاد
یک چند زدن ره طبیعت: از دفتر خاطرات
هرگاه که می کنم مروری/ بر دفتر خاطرات پیشین
در لوح ضمیر، تازه گردد/ ایام گذشته ، تلخ و شیرین
آن دوره ی کودکی ، صباوت/ آسان چه گذشت بی مرارت
بازیچه ی دست ، شد همه چیز/ اشیای بزرگ و کوچک و ریز
آن مهر و صفای نو جوانی/ بس نکته که افتد و تو دانی
آن عهد شباب و شور هستی/ سرخوش همه جا ، به عشق و مستی
آن قال و مقال درس خواندن/ گاهی ز سر کلاس ماندن
با یار به گفتگو نشستن/ یا دل به قرار و وعده بستن
آن رسم نکو که گشته بدعت/ یک چند زدن ره طبیعت
در حاشیه و کنار یک رود/ شادان شده زان طنین آهنگ
بنشسته و گاه فارغ البال/ پرتاب نموده ریزه ای سنگ
دكترمنوچهرسعادت نوري
طبیعت : از نگاه برخی سرایندگان این زمانه
http://saadatnoury.blogspot.ca/2015/09/blog-post_4.html
در برخی از ترانه ها
ترانه ی رنگ های طبیعت - اجرا: تاج اصفهانی
https://www.youtube.com/watch?v=tKGK61k4fbQ
ترانه ی تک درخت - اجرا: اکبر گلپایگانی
https://www.youtube.com/watch?v=lURWUAmchHA
ترانه ی زمین - اجرا: مایکل جکسون/ به زبان انگلیسی
https://www.youtube.com/watch?v=XAi3VTSdTxU
ترانه ی طبیعت را دوست دارم - اجرا: گروه موسیقی/ به زبان انگلیسی
https://www.youtube.com/watch?v=z4YrkbvKjnc
تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری

۱۳۹۴ شهریور ۱۴, شنبه

یادداشت ها و سروده هایی پیرامون مهاجران آواره/ انگلیسی و فارسی


Notes and Poems on Migrant Crisis/ English & Persian
As the European Union struggles to determine how to cope with the hundreds of thousands of migrants streaming into the continent to escape wars in the Middle East, the photo of a toddler's body washed up onto a Turkish beach is a haunting reminder of the plight facing the thousands who didn't make it in their attempts to seek asylum.
The story is just the latest in a series of tragedies that have befallen migrants from the Middle East. Just last week, the bodies of more than 70 migrants were found in a truck near the Austrian village of Parndorf, a discovery that shocked European consciences.
http://news.discovery.com/history/us-history/refugee-boy-on-beach-photos-that-shook-the-world-150904.htm
The night before they dreamt about a little boy called Moses
And in his extraordinary story
They found faith to play with fate/ And paid the seaman’s fees
For a chance at gaining his freedom
They kissed him with a prayer: Oh dear sweet Lord,
Carry, carry, him gently, gently/ Through the angry seas
Croon a lullaby with the waves/ Fill his pangs of hunger
And sooth away his ulcers of fear
Here in Korbani, they kill and fill us with fear… : Juliet Kego
http://kegoonyido.com/2015/09/04/90-floetry-by-julietkego-rememberingaylankurdi/#more-1340
When another's border is opaque,
Windows blocked with the coagulated death
Of hopeful escapees, reinforcing our borders
Is a reinforcement of that death…. : Peter Lilly
http://peterlillypoetry.blogspot.ca/2015/07/refugees-and-lie-of-migrant-crisis.html

یادداشت ها و سروده هایی پیرامون مهاجران آواره
کودکِ مُرده: آیلان کوردی؛ سه ساله، اهل کوبانی در سوریه. او همراه با برادر پنج ساله اش "غالب" و مادرش "ریحان" همراه با چهارده زن و کودک دیگر در دریای اژه مردند و دریا آنان را به ساحلِ آغازین بازگرداند. از سرنشینانِ این قایق که به سوی جزیره ی کُس در یونان می راند؛ نُه نفر زنده ماندند.
عکاس: نیلوفر دِمیر؛ عکاس و خبرنگارِ بیست و نُه ساله ی آژانسِ خبری دوغان (ترکیه). او اینک افسرده و خراب، بستری است.
زمان: بامدادِ جهارشنبه دوم سپتامبر ۲۰۱۵- نزدیک شهر بودروم در ترکیه.
روزگار شرمسار خواهد ماند: آب؛ بر ماسه ها می ماسد؛ این گونه که تو بر ماسه ها خُفته ای.
و دریا؛ دیگر این خورشیدِ لال را؛ دوست نمی دارد؛ این گونه که تو بی صدا مرده ای.
باد؛ بر آوازِ کاکایی ها؛ می خشکد؛ و ماهی هایِ کوچکِ غمگین؛ در عُمقِ اندوه می گریند؛
این گونه که تو این همه کبود؛ بر گونه ها ریخته ای.
روزگار شرمسار خواهد ماند؛ و زمین گیج تر از منِ مست خواهد چرخید؛
 این گونه که بر چهره ی انسان برف باریده ست: خسرو باقرپور
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=69066
پسر کوچولو یی که دنیا را بیدار کرد
پسر کوچولو یی که دنیا را بیدار کرد عنوان یکی از روزنامه های ونکوور کانادا بود که در رابطه با غرق شدن "الان" نوشته بود. کوچولویی که قرار بود در فضایی بدون ترس زندگی شاد کودکانه اش را تجربه کند، بزرگ بشه ، درس بخونه، عاشق بشه و زندگی انسانی داشته باشد در راه رسیدن به زندگی غرق شد. جسد "الان" قلب هر انسانی را به درد اورد و انسانها را در کشورهای مختلف به خیابان ها آورد. مرگ الان کوچولو روزنه ای است که مردم در جهان به وضعیت، محرومیت و مرگ هزاران کودکی توجه کنند که تنها به دلیل اینکه اتفاقی در منطقه ای دیگر از دنیا بدنیا امده اند قربانی جنگ و جنایت شده و از حق زندگی محروم شده اند. چرا؟ دولت ها برای سرمایه‌گذاری مرز ندارند اما برای نجات جان انسانها مرز دارند. "الان" و هزاران کودک دیگر برای این دولت ها ارزشی ندارند و این اولین و آخرین باری نیست که کودکانی مثل "الان" کوچولو جانشان فدای منافع دولت ها می شود. دولت ها مرزها را می بندند اما مردم در سراسر دنیا در تظاهرات ها فریاد زدند که مرزها را باز کنید . انسانیت مرز ندارد: شیوا محبوبی
http://iranian.com/posts/view/post/56650
آوارگان دریا ها: دیگر کسی برای ثبت آثار ملل به این زمین نخواهد آمد
و تعلّق به ابنیه بشری مرتبتی نخواهد یافت/ آجر به آجر می نویسند: ویرانی
می نویسند: بپائید! نیآئید اینجا... : طاهره بارئی
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=35757
پناهجو:  آدم با درد، شب به خواب می رسد، و با اشک
پناه در آب ها می جوید، میان موج های درنده
بیدار می شود، دست و پا می زند، در بستری.
خوب است که بیداری هست، و ماه و پنجره ای
تا آدم با ماه، از کابوس، از دام موج ها بگریزد: اکبر ایل بیگی
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=69044
هنوز، آی آدم‌ها: در آب هزاران نفر، نیما جان، دارند دست و پا می‌زنند
و میلیون‌ها در خشکی زیرِ سیم‌های خاردار
در کامیون‌ها کنار جاده و در اردوگاه‌ها/ زیر گازِ اشک‌آور و نارنجکِ صوتی
روی ریل‌‌های راه‌آهن و در اتاق‌های دربسته  میلیون‌ها، دور یا نزدیک، نیما جان،
و یک نفر هنوز از دنیای شعر تو  فریاد می‌زند: آی آدم‌ها!... : نیلوفر شیدمهر
http://iranian.com/posts/view/post/56446
من یک پناهنده ام: دلم برای خانه ام که ویرانش کردند تنگ شده است
آلبوم عروسی ام/ جهاز سوخته ام/ و پیراهن ململ آبی
هدیه ی اولین زایمانم/ قاب عکس های یادگاری
بر روی تاقچه اتاق مهمان/ النگوهای ام را جلوی آیینه جا گداشتم
پسرکم عماد را آب برد/ دخترم رعنا با موهای خرمایی
چشمانی چون عسل در ایستگاه راه آهن دزدیده شد
در آن سوی تخت دختری جوان برای مادرش که در جاده جا ماند
گریه می کند و من از پنجره ی این اتاق به برهوت نگاه می کنم
و در خیال طناب دارم را می بافم: مهین خدیوی  ۵ سپتامبر ۲۰۱۵
 http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=69121
آیلان: آیلانِ من کجاست؟/ او را ندیده اید؟
بلوزِ قرمز وُ شلوارِ آبی اش نشان/ کفش هایش را تازه دیروز
از بازارِ روز به زحمت خریده ام/ هان قایقِ شکسته به مقصد نمی رسی؟
جایی برای کودکِ من نیست در جهان؟
ای رهروانِ بی نام وُ دربدر/ درماندگانِ بی مکان
آیلانِ من کجاست؟ او را ندیده اید؟... : رضا بی شتاب
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=35799
کجاست؟ خورشید عالمتاب: دنیای ما، دنیای گلسرخ  بود و عطر شکوفه ها
چشم انداز نسترن و بنفشه بود و اقاقیا/ رایحه ی خوش زنانه بود: رایحه ی بهشت_ رویاها
رقص_ نرم_ ماهی بود در یک تنگ_ بلور/ و آن تنگ_ بلور ، مظهر_ تمام_ دنیا بود
دنیای ما، ترانه بود و موسیقی و ساز  و آواز/ بال های گشوده بود بر آهنگ_ پرواز
دنیای ما، انصاف بود و مروت/ باور به فضیلت بود و به امانت...
چه وحشتناک دنیایی شد این دنیا/ در دام_ بس ناکسان و نا بکاران
گرفتار_ ظلمت و تاریکی و چه بی شماران/ کجاست خورشید عالمتاب؟
دکتر منوچهر سعادت نوری
http://iranian.com/main/blog/m-saadat-noury-191.html

۱۳۹۴ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

ایرانیان در پهنه ی سرزمین نیاکان آریایی: ۴۶ - آریایی ها و هنر رقص



ديرينگي هنر «رقص»  در ايران: تصوير رقص‌ های انفرادي و گروهي كه بر سفالينه‌هاي به دست آمده از كاوشگاه ‌هاي پيش تاريخي ايران (مانند تپه‌ ي سيلك و تپه ‌ي موسيان) نقش شده است، ديرينگي هنر «رقص» را در ايران گواهي مي‌دهد. برپايه‌ ي گزارش «دوريس ساموسي»، پارس‌هاي هخامنشي درست بسان فراگيري اسب‌ سواري، رقصيدن را نيز مي ‌آموختند و به تمرينات ورزشي براي "افزايش قدرت بدني" توجه داشتند... شادترين شيوه‌ي رقص، سبك «پارسي» بود، رقصي نظامي كه در آن، اجرا كننده دو سپري را كه حمل مي‌كرد، با به هم كوفتن به صدا در مي‌آورد و «كاملاً هماهنگ با موسيقي فلوت، به پايين خم مي‌شد و سپس دوباره بر مي‌خاست». سالي يك بار در جشن مهر (مهرگان)، كه شاهنشاه  نیز مجاز به مست شدن بود، وي به شيوه‌ي «پارسي» مي ‌رقصيد، در حالي كه ديگران از رقص در آن روز پرهيز مي‌كردند. بر پايه‌ي ديدگاه كورت ساكس، يونانيان اين شيوه‌ي «رقص قزاقي» را از پارسيان اخذ كرده‌اند.
در طي دوران هلنيستيك، تئاتر و رقص يوناني، به ويژه به واسطه‌ي پارت‌ها، با ذوق و سليقه‌ و سنت ايراني سازگار شد. پارت‌ها شيفته‌ي جشن و رقص بودند. هنگامي كه «اردوان» پنجم (اردوان چهارم در "گاه‌شماري جديد") جشني را براي استقبال از امپراتور روم، كه دختر وي را خواستگاري كرده بود، تدارك مي‌ديد، پارت‌ها، كه با تاج گل آراسته شده و به طور فاخري لباس پوشيده بودند، «هم‌نواخت با نواي فلوت‌ها و ني‌ها و كوبش طبل‌ها جست ‌و خيز مي‌ كردند. اين، شيوه‌ي رقص محبوب آنان در مواقعي است كه مقدار بسيار زيادي باده نوشيده‌اند»... ساسانيان، موسيقي و آواز ِ همراه آن را بسيار ارزنده مي‌دانستند. بهرام گور پادشاه خوش‌گذران ساساني، كه به سبب دل‌بستگي بسيارش به موسيقي مشهور بود، دختران آوازخوان و رقاص را فرا دست مي‌آورد. طبق داستاني، سه دختر يك دهقان از وي پذيرايي كرده بودند: «يكي پاي‌كوب (رقاص) و دگر چنگ ‌زن // سه ديگر، خوش‌ آواز لشكرشكن» (شاهنامه). زنان رقاص از جمله‌ي تصاوير موزاييك‌هاي تزييني كاخ شاپور يكم در «بيشاپور»اند. چهار دختر رقصنده‌ي داراي نشان‌هاي فرخنده (ظاهراً پيكره‌هايي به شكل پرندگان، گل‌ها، و جانوران) بر كوزه‌اي نقره‌اي از سده‌ي ششم، به دست آمده از كلاردشت مازندران (اينك در موزه‌ي ايران باستان) تصوير شده‌اند؛ بر كوزه‌اي نقره‌اي از سده‌هاي ۶ و ۷ میلادی، محفوظ در موزه‌ي متروپليتن هنر نيويورك، رقصندگان بسان «ساقي‌ها» نمايش داده شده‌اند؛ آنان «جامه‌هايي چسبان، با آستين دراز و از جنسي شفاف پوشيده‌اند» و جز آن، «قطعه پارچه‌اي نيز بدن‌شان را در زير ران‌ها در برمي‌گيرد». هر كدام نيم‌‌تاج گوهرنشاني را بر سر گذاشته و گردن‌بند، پاي‌ بندها و گوشواره‌ هايي را آويخته‌اند. از تاريخي كمي متأخرتر، پياله‌اي به شكل قايق در گالري هنر والترز بالتيمور موجود است كه با صحنه‌ي برتخت ‌نشيني، و بر كناره‌هاي باريك‌تر آن، با دو رقاص برهنه كه پوشش‌ خود را به هوا افكنده‌اند، آراسته شده است. ديوارنگاره ‌هايي متعلق به سده‌ي ششم ميلادي از «پنجيكنت»، با تصويري از رقاصان، گواه و نشانه‌اي از جنبه‌ي رسمي و آييني رقص را در شرق ايران فرادست مي‌آورد.
http://prana.persianblog.ir/post/73/
تاریخ رقص ایرانی تا هزاران سال پیش از میلاد مسیح امتداد می‌یابد. یافته‌های باستان‌شناسی در مناطق مختلف ایران گویای وجود و اشاعه رقص به عنوان یک آیین اجتماعی در سرتاسر امپراتوری ایران باستان است. آیین میترا یا مهرپرستی که در بستر جغرافیایی ایران بوجود آمد شامل عادات و آیین‌های بود که همراه با رقص اجرا می‌شده‌اند. گزنفون تاریخ نگار یونانی به اهمیت رقص در دربار هخامنشی اشاره کرده است. تا زمان فروپاشی شاهنشاهی ساسانی و استیلای اعراب بر ایران، رقص یک پدیدهٔ پذیرفته شدهٔ اجتماعی و بخشی جدائی‌ناپذیر از فرهنگ ایران محسوب می‌شد... از قدیمیترین انواع رقص‌های ایرانی رقص آیینی است که دربرگیرنده مجموعه حرکات موزونی است که در چهارچوب ادای یک سنت و یا آیین و عموماً بصورت گروهی اجراء می‌شود. رقص آئینی انعکاس حالات درونی و یا عرفانیست. شواهد تاریخی بسیاری از جمله نقاشی‌های روی صخره‌ها، دیواره‌های غارها و سفال‌های باستانی حفاری شده نمایانگر وجود رقص آئینی در سرتاسر فلات ایران و از دیر باز است: بخش های فارسی و انگلیسی دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
https://en.wikipedia.org/wiki/Persian_dance
رقص‌ های آیینی شکلی از رقص است که به طور آشکاری از جوهره‌ی آیینی برخوردار است؛ رقصی که قرن‌هاست در سراسر آسیای میانه، بخشی از افغاستان و قسمت‌هایی از غرب شبه قاره هند رواج داشته و همچنین گروهها و اقوام پرشماری از ساکنان سواحل جنوب و جنوب شرقی ایران مبادرت می‌ورزیده اند. قدیمی‌ترین سند موجود مربوط به این گونه رقص‌ها با ذکر جزییات قابل توجه در تاریخ جهانگشای جوینی و در ذکر خروج تارابی آمده است که به شکلی نسبتا روشن از عمومیت آیینی، توام با حرکات موزون در شرق فلات ایران سخن به میان آورده است.
http://www.beytoote.com/art/negah-gozashte/history-dance-iran.html
عهد ساسانیان یکی از درخشان ترین دوره های موسیقی در ایران باستان است. پادشاهان ساسانی برای موسیقی و موسیقی دان جایگاهی والا قائل بودند و به موسیقی علاقه ای وافر داشتند، به گونه ای که حتی به هنگام شکار نیز از لذت شنیدن موسیقی خود را محروم نمی کردند و همواره گروهی خنیاگر و رامشگر را با خود همراه می بردند... در شاهنامه آمده است که بهرام گور به هنگام شکار بر شتری نیرومند چهار رکاب استوار می کرد و خود بر رکاب های زرین آن برمی نشست و کنیزکی رامشگر چنگ نواز را بر رکاب های سیمین می نشاند تا در بیابان و به دنبال نخچیر از نوای او بهره مند شود. آثاری از این دست در گچبری های عهد ساسانی که در ری یافت شده نیز دیده می شوند. همچنین تصاویر زیبایی نیز، بر روی سه ظرف نقره ای با صحنه هایی از شکار و بزم و رقص کنده کاری شده اند که در حال حاضر در موزه ایران باستان نگهداری می شود.
http://www.parskoroosh.blogfa.com/category/8
انوشیروان پادشاه ساسانی به هنر رقص توجه داشت و مطربان و رقصان هندی را به دربار خود آورد
http://www.google.com
اشاراتی به برخی از رقص های مشهور در پهنه ی سرزمین نیاکان آریایی
رقص كردی (هه لپرکی): واژه ی هه لپرکی از هه لپر به معنی جنبش و تکان و در اصل به معنی حمله کردن است که نمادی ازحرکات جنگی است كه از گذشته های دور به یادگار مانده است و چیزی فراتر از رقص عادی می باشد. رقص كردی یكی از سنت های دیرینه و یادگارهای ارزشمند آریایی ها ست كه همچنان محفوظ مانده وحتی دررقص های سنتی بعضی از اقوام همجوار همچون آشوری ها تاثیر كرده است... رقص‌ كردی‌ را یك‌ رقص‌ رزمی ‌می‌دانند كه‌ دارای‌ صلابت‌ و متانتی‌ خاص‌ بوده‌ و یاد آور یكپارچگی‌ این‌ مردمان‌ غیور در تمامی‌ ادوار می‌باشد این رقص به صورت دسته جمعی انجام می شود و در دست نفر اول كه به عنوان رهبر و پیشوای گروه و نفر آ خر "چوپی"دستمالی است كه به جای شمشیر استفاده می شود. امروزه به علت پیشرفت و پیچیدگی در سبك زندگی از دستمال سفید به جای شمشیر و سپر استفاده می شود. دستمال سفید نشانه صلح و آشتی با اقوام دیگر است. كوبیدن پا بر زمین به این معنی است كه این خاك موطن من است. هورای هنگام مراسم در حین حركات به منظور ترساندن دشمن است. هوره كه از نظر لغوی از واژه ی خور به معنای خورشید گرفته شده مورد استفاده گات های زرتشتی در مراسم راز و نیاز با خداوند بوده است.
http://www.daneshju.ir/forum/f401/t80919.html
رقص ‌های آذربایجانی و خراسانی: در آذربایجان گروه رقصندگان با انطباق تحرک و مهارت، حرکاتی را به نمایش می‌گذارند که این درجه تعالی و ترتیب را به سختی می‌توان در رقص‌های دیگر اقوام فلات جستجو کرد. رقصندگان به گروه‌های متعدد و چند نفره تقسیم شده سپس هر یک به نوبت گوشه یا بخش خاصی از رقص خود را به اجرا در می‌آورند. ورزیدگی، چستی و چابکی، از ملزومات کار رقصندگان است."یاللی" بازگو کننده موضوعات تاریخی، مورد تجاوز قرار گرفتن، احساس خطر، بازگشت به خود و ایجاد وحدت برای دفاع است. "قایتاغی" در بردارنده ی مفاهیمی‌چون رفع اختلافات درونی، گرفتن دستور مقاومت و بیعت از سردسته، بسیج عمومی‌ برای راندن دشمن، سوار بر اسب به سوی میدان جنگ است."لزگی" با مضامینی چون جنگ، مبارزه با دشمنان در دو جبهه، رشادت و از جان گذشتگی، کسب پیروزی، شور و شوق پیروزی، وحدت و همبستگی ابدی همراه است.
در خراسان رقص چوب یا به گفته بومیان خراسان چوب بازی از رقص‌های جمعی و پرتحرک است و حالات و پزهای آن، بر جنبه‌های رزمی‌و حماسی آن حکایت دارد. این رقص از آغاز تا پایان با سرنا و دهل همراهی می‌شود.
http://www.beytoote.com/art/negah-gozashte/history-dance-iran.html
رقص ‌های گیلانی و مازندرانی: رقص مردانه گیلان در پی پیروزی کشتی گیران و نواختن رقاصی مقام یا رقصی مقام، توسط سرنا و نقاره از سوی مردان به اجرا در می‌آید. رقصنده دست‌ها را بر کمر می‌گذارد و تنها با پیش و پس کردن پاها، به اجرای رقصی می‌پردازد که "پابازی" نام دارد. رقص رایج زنان این منطقه قاسم آبادی است. رقصنده دو لیوان یا استکان را با هر دست خود برداشته که در اصطلاح به آن دس سنج گفته می‌شود. در واقع تنظیم ریتم رقصنده، توسط ضربات استکان‌ها یا اشیا فلزی دیگری صورت می‌گیرد. دیگر رقص زنانه این منطقه، رقص چراغ است که مجری با قرار دادن پایه چراغ گردسوز روشن بر دندان‌های خود و ایجاد حالتی خاص، به رقص می‌پردازد.
در مازندران، رقص سما، رقص لاک سری سما یا رقص چکه سما، تقریبا رایج ترین و در حال حاضر یگانه رقص همه ی مناطق طبری زبان است. این رقص، عموما به صورت فردی و گاه به صورت جمعی به اجرا در می‌آید. اگر چه سما رقصی زنانه است ولی گاه مردان نیز در اجرای رقص شرکت می‌کنند. لاک سری سما رقصی تند و پرشتاب است که با لرزش مواج و عمودی اعضای بدن همراه است. این رقص، عاری از فیگورهای متنوع است و در اجرای دسته جمعی آن، افراد رقصنده به طور مستقل و بدون ارتباط با یکدیگر عمل می‌نمایند. چکه سما اگر چه رقصی متعلق به شمال البرز است، اما در اکثر آبادی‌های کوهستانی و کوهپایه ای جنوب البرز نیز مورد استفاده است.
http://www.beytoote.com/art/negah-gozashte/history-dance-iran.html
رقص‌ قشقایی‌ها و بختیاری‌ها: رقص‌های محلی و بومی قشقایی‌ها عمدتا به صورت گروهی اجرا می‌شود. در این میان «رقص چوب» به لحاظ شیوه اجرا و حرکات ریتمیک و ماهرانه اجراکنندگان آن، از جذابیت خاصی برخوردار است. به ویژه آنکه این نوع رقص با آهنگ «جنگ‌نامه» توأم است و در مراسم جشن و سرور قشقایی‌ها اجرا می‌شود رقص چوب توسط دو نفر اجرا می‌شود.
http://www.hamshahrionline.ir/details/20136
در میان ایل قشقایی مشهورترین رقص هلی نام دارد که در سه قسمت و با سه ریتم متفاوت به اجرا در می‌آید. آخرین قسمت این رقص که دارای شتاب و سرعتی فوق العاده است به لکی و کلواری مشهور است. بختیاری‌ها علاوه بر رقص چپی از دو نوع رقص حماسی سود می‌برند که یکی از آنها با شمشیر و دیگری با ترکه است.
http://www.beytoote.com/art/negah-gozashte/history-dance-iran.html

یادداشت پایانی
۱ - آگاهی های بیشتری درباره ی تاریخ رقص ایرانیان آریایی را می توان در نوشتاری به زبان انگلیسی در تارنمای دانشنامه ی ایرانیکا یافت.
۲ - نیما کیان در نوشتاری به زبان انگلیسی نکات جالب و آموزنده ای را پیرامون رقص ایرانی و تاریخچه ی آن یادآور گردیده است و علاقه مندان می توانند به آن مراجعه نمایند. نیما کیان، رقص پژوه ایرانی بنیانگذار و سرپرست هنری سازمان باله ایران است که در سال ۲۰۰۲ سازمان بالهٔ ملی ایران را که پس از انقلاب ۱۳۵۷ منحل شده بود، در کشور سوئد بازسازی کرد.
دکتر منوچهر سعادت نوری
گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2015/09/blog-post.html

Notes on Aryans: The Art of Dance and Aryans
Abstract: History of Dance in Ancient Iran, Land of Aryans/ Some Notes on Persian Dance/
Famous Dances performed in Different Parts of Iran
Collected and Prepared By
Manouchehr Saadat Noury, PhD

http://iranian.com/posts/notes-on-aryans-the-art-of-dance-and-aryans-56419
بخش های پیشین مجموعه ی ایرانیان درپهنه ی سرزمین نیاکان آریایی
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2014/04/blog-post_17.html